همیشه نمی شود
صبح که چشماتو باز می کنی، بدون دیشب یه نفر به شوق دیدن تو چشماشو بسته —————————
سهـــم مـــن کــه نیستـــی ســـهم قصــه هــای مـــن بمـــان... سهـــم فکـــر مــن عــاشقــانه هــای مــن سهــم خـــواب دستـــهای مـــن بمـــان... از کنـــار مــن کــه رفتـــه ای از خیـــال مـــن مـــرو... سهـــم مــن کــه نیســتی... سهـــم مـــن نمیشـــوی، سهــم دفتـــرم ... سهـــم واژه هــای مـــن ... سهـــم سطـــر های خستـــه ام بمـــان....
پرسید: كدام راه نزدیكتر است؟ گفتم: به كجا؟ گفت:به منزلگه دوست... گفتم:مگر فاصله ای میبینی بین دل و آنكس كه دلت منزل اوست؟
تو در وجودم میرویی آن چنانکه علفهای تازه در لابهلای سنگفرشهای مخروبهای میروید من میآیم تا تو را بر شانهام بگذارم و از میان سایههای غلیظ تنهایی و لحظه های عاجز زندگی بدون عشق و سراب خاطرهها و روزمرگی لرزان بیرون ببرم آخر میدانی جویباریست که به ابدیت میریزد همیشه و به هر شکلی به راه خود خواهد رفت چیزی توان توقف آن را ندارد عشق را میگویم عشق... عشق نام دیگر توست
رو به تو سجده میکنم دری به کعبه باز نیست بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست مرا به بند میکشی از این رها ترم کنی زخم نمیزنی به من که مبتلا ترم کنی از همه توبه میکنم بلکه تو باورم کنی قلب من از صدای تو چه عاشقانه پوچ شد تمام پرسه های من کنار تو سرود شد عذاب میکشم ولی عذاب من گناه نیست وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست
اما چشم تو بازم منو نگا نمی کنه عمریه دارم صدات می کنم و جواب می دی عمریه چشات ولی من و صدا نمیکنه نمی دونم چرا من شدم به عشق تو اسیر چرا عشق من چشاتو مبتلا نمی کنه دلو پیچیدم لای یه برگ ناز گل سرخ چشات اما به دلم هم اعتنا نمی کنه جون من خیلی کمه اما فدات گرچه آدم جونشو برای هرکسی فدا نمی کنه غنچه ی آرزوهام می شکفه با خنده ی تو حتی خوشبختی من اخماتو وا نمی کنه می دونم نمی شه سرنوشت ما یکی باشه تو می گی آدم عاقل که خطا نمی کنه نه دلت تنگه واسم نه حرفی داری بزنی آخه سنگم با شیشه اینجوری تا نمی کنه من می گم عاشقتم فقط به قیمت یه جون تو قبول نمی کنی دل اشتباه نمی کنه من می گم خداکنه یجوری مال من بشی نمی دونم چرا این کارو خدا نمی کنه
و ببخش اگر هميشه وقت و ُ بي وقت ميان شعرهايم طلوع ميكني... سحرگاه ِ شعرهايم طلوع ِ تو را هر سپيده جشن ميگيرد. و چشم هايم از تو روشن ميشود . به من بتاب خورشيد ِ من تا تمام ِ يخ هاي سرد ِ عاشقانگي هايم آب شود ... و داغي ِ گيسوانم به عمق ِ زمين سرايت كند. من بلنداي عشق ِ تو را كه فتح كنم.... بر قله ي غرورت بيرق ِ عشق را مي نشانم
جشنواره ي قاصدك هاي خوش خبر
زمان : لحظه ي به تو رسيدن. مكان : هر جاي دنيا كه باشد. دلم سور و ُ سات ِ اين جشن را برپا ميكند . دست ِ دلت را بده با من بيا تا كمي لابلاي دلخوشي هايم با تو قدم بزنم تو چقدر برايم عزيزي ! عزيز تو چقدر به قلبم مي آيي... و من چقدر سر به فلك دوستت دارم .
همین که پیش هم باشیم،همین که فرصتی باشه همین که گاهی چشمامون،تو چشم آسمون واشه همین که گاهی دنیا رو با چشمای تو می بینم همین که چشم به راه تو میون آینه می شینم بازم حس می کنم زنده ام بازم حس می کنم هستم بگو با بودنت دل رو به کی غیر تو می بستم همین که میشه یادت بود،تو روزایی که درگیرم که گاهی ساده می خندم،گاهی سخت دلگیرم همین احساس خوبی که دلت سهم منو داده همین که اتفاق عشق برای قلبم افتاده بازم حس می کنم زنده ام بازم حس می کنم هستم بگو با بودنت دل رو به کی غیر تو می بستم
نمیدونی چقدر لذت بخشه که از تو می نویسم
شاید کسی درک نکنه اما حسی که من دارم رو نمیشه وصف کرد باز هم برای تو می نویسم که امید دیدار نگاهت منو زنده نگه می داره تویی که شهد شیرین عشـــــ♥ـــق رو بر لبانم نوشاندی تا بار دیگر زندگی رو از سر بگیرم مهتاب بدون نور چشمهای تو خاموشه تو میتابی دل خسته ام رو بی تاب تر میکنی مثل بارون بر تن تشنه ام می باری و سیرابم می کنی این همه شور و هیجان رو مدیون صدای مهربون توام تمام فصلها با وجود پاک تو زیبا و شیرینه و بی تو زیباترین ها و تمام لحظاتم سرد و غمگینه بمون تا برای همیشه با تو عاشق بمونم با من بمان که هرم نفس هایت گرمی سرای من است و گرمی دستانت آرامش بخش رویا های من میلاد تو شادی بخش هستی من است وجود تو بهانه سر مستی من بهترینم با من بمان بمان و فراموشم نکن
بــــعضے حـــرفا رو نـــمـــیشه گفت! ولے بـــعضے حـــرفا رو نــه مـــــیـــشه گـــفت نــه میشه خورد.. مـــیمونـ ـه ســـر دلت!مــــیــشه دلـــتنگے... ... مـــیــــشه ســـکــوت... مـــیــــشه همـــــون وقـــــتے.... کـ ـه خـــودتـــمـ نـمــیـدونــــــی چــه مــــرگــتــــه؟!!!...
دیگران میــــپرسند:
این روزها زیــــــــادی ساکت شــــــــــده ام ،
چشمات واسه من آشناست حالمو خوب میکنه...!! می مانم به انتظار گفت... بدان که من دیدارم... نگارم... نازنین............
زجر جدایی... گفتی برم؟ گفتم چرا؟ گفتی پریشونی بسه
حکــــایـــت مــטּ… حکایت کسـے بود که عاشق دریا بود اما قایقــــــــــــے نــבاشت… בلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نــבاشت… حکایت کسـے بود که زجر کشیــב اما ضجـــــــــــــــــــــه نزב… زخم בاشت اما ننالیــــــــــــــــــــــב… گریه کرב اما اشک نریخـــــــــــــــــت… حکــــایـــت مــטּ حکایت کسـے بوב کـــــــــــــــــــــه… پر از فریاב بوב اما سکوت کرב تا همهے صداها را بشنـــــــــــــــــــــوב…
به نام خدايي كه اشك را براي دلتنگي افريد اي بهانه ي نفس كشيدنم ، اي مهربان ترين مهربان كاش كنارم بودي و دستانت را در دستانم مي گرفتم تا مرهمي باشد بر زخم هاي دلتنگي ام كاش تو كنارم بودي تا سر بر روي شانه هاي مهربانت مي گذاشتم تا بتوانم دلتنگي هايم را به گوشت برسانم كاش بودي كنارم تا از اين عقده هاي روزانه ام كاسته شود عقده هايي كه روز به روز با ديدن عاشق هاي توي خيابون بر آن افزوده مي شود كاش بودي تا برايت مي خواندم از عشق برايت از عشق مي گفتم تا بداني بعد از تو برايم ديگر عشق و عاشقي معنايي ندارد ميدانم كه نميداني چه قدر دوستت دارم قسم به خدايي كه عشق را در دل من نهاد بيش از عشق بر تو عاشقم نميداني توي زمان هايي كه تورو نمي بينم لحظه ها برايم پر از درد و غم و دلتنگي است كاش كنارم بودي تا برايت مي خواندم ، عشق برايم پيش تو معناي عشق مي دهد به خدا قسم ، به خدا قسم تويي همه ي عمرم ، تويي عشق هميشگي ام آرزويم اين است كه لحظه اي دست تو باشد در دستانم لحظه اي با چشمان نازت خيره شي توي چشمانم بدون كه اگر باشي كنارم قدرتو ميدونم به خدا تا نفس دارم از عشق تو مي گويم من تو را همانند شعري عاشقانه دوست دارم همانند نيمه ماهي ، كنج شبهايم ، ديدنت را دوست دارم چون گل خوش رنگ و خوش بو ، بوييدنت را دوست دارم من آن همه بخشندگي ، افتادگي ات را دوست دارم وقتي تو باشي در كنارم ، زندگي را دوست دارم كاش بودي كنارم تا سر مي گذاشتي بر روي سينه ي من تا بشنوي آهنگ اشتياق دل دردمند مرا دلم مي خواست تا بگويم برايت اين مرغ خسته جان عمريست در هواي تو از آشيان جداست آنقدر دلتنگتم كه اگر بينمت به كام با تمنا به دامانت مي نالم شايد كه جاودانه بماني در كنارم اي نازنينم منم كه بيمار خنده هاي توام بيشتر بخند ، بيشتر تنها خورشيد آرزوهايم تويي التماست ميكنم گرم تر بتاب ـ ـ ـ
كاش فقط براي يك بار ميتونستم اين يك جمله را به تو بگويم با تمام وجودم دوستت دارم عزيزم
چقدر فاصله بين ماست از اين فاصله بيزارم دلم مي خواست مي گفتم چه احساسي بهت دارم نگاهم کن خودت شايد بفهمي چي تو قلبم هست نگاهم کن که با چشمات رها ميشم از اين بن بست نزار باقي اين روزا با اين تنهايي ها سر شه اگه عاشق بشي ميشه که اين فاصله کمتر شه کنار تو دلم ميره ، تو اوني که دلم کم داشت نميدونم چطور ميشه ، تو و اين قلب رو با هم داشت يه حرفي رو زبونم هست مثل بغضي که نشکسته ولي دور بودن از دنيات لبامو روي هم بسته هميشه آرزوم بودي ، نزار اين حس يه عادت شه يه کاري کن که اين رويا شبيه واقعيت شه نتونستم بگم بي تو از اين زندگي بيزارم ولي هر کاري ميکنم تا بفهمي دوست دارم --------------------------------------------------
هر چی ارزوی خوبه مال تو هر چی که خاطره داریم مال من
لبانم را دوخته ام مبادا بگویم " دوستت دارم " که هر بار گفتم تنهایی ام بزرگتر شد...
آغاز شد نه مثل هر آغاز با سلام فصل شروع عشق همان فصل بی کلام تنها اشارتی از شما بود و بعد من دیدم که ذره ذره دلم میشود تمام تو رفته رفته دور که نه نور میشدی من قطره ای که گم شدم آنجا در ازدحام دیدم به صفحه دل خوبان نوشته اندک (اینجا نفس کشیدن بی عشق هم حرام) مثل همیشه منتظرت مانده ام ولی این قصه هم رسیده به پایان نا تمام
این است حاصل همه ی انتظارها: تنها دو چشم خیس و دگر هیچ... و السلام!
مرا خط نزن ..
چه فرقی میکنه پاییز یا بهار
میخواهمتــــــــــــــــــــ… ولــــی… دوری… خیلی خیلی دور نه دستم به دستانـــــــت میرسد نه چشمانم به نگاهتــــــــــــــــــ
همه دنیا واسه من خنجر کشیدن دل من تواین روزا خیلی گرفته یادته تواون روزا دل توروشکسته بودن حالااین دل شکسته مثل اون روزاگرفته باورم کن،باورم کن که بدون تومیمیرم بی توتنهام،خیلی تنهام تومیدونی که توغصه هام اسیرم ازیادم هرگز نرفتی اما ازیاد تو رفتم بی توتنهام،توخیابون زیربارونا می رفتم دلمو شکستی امانذاشتم توغم بمیری توکویر خشک قلبم هنوزم عزیزترینی وقتی فهمیدی عزیزی منو تنها جاگذاشتی توهمونی که می گفتی جزمن هیچ کس رونداشتی باورم کن،باورم کن که بدون تو میمیرم آره تنهام تومیدونی که توغصه هام اسیرم بیابرگرد تاهنوزم توی قلبم خونه داری یادته قول داده بودی که منو تنها نذاری
برای زنده ماندن
راهی نداری جز؛ گریستن ... وقتی بغض ها ؛ راه نفس کشیدنت را سد کرده اند ...
|
About
Home
|
آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - مجله شب فارسی - سایت عکس باران